سفارش تبلیغ
صبا ویژن
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود : یاد دهید و آسان گیرید و سخت مگیرید [ابن عباس]
کل بازدیدها:----67297---
بازدید امروز: ----15-----
جستجو:
اشک - دل مستمندم ای جان به لبت نیازدارد
  • درباره من
  • موضوعات وبلاگ
  • لینک عزیزان من
  • لوگوی من
    لوگوی من

  • اوقات شرعی
  • اشتراک در وبلاگ
     
  • مطالب بایگانی شده
  • آوای آشنا
  • رمضان شب سوم
    نویسنده: اشک شنبه 86/6/24 ساعت 8:58 عصر

    به نام داور برحق بخشنده بی منّت.

    سلام به تو خواننده عزیز.

    پس سالهل دوری از وبلاگ و نویسندگی در دفترچه یادداشت اینترنتی(تقریباً یکسال دوباره من آمدم ولی اینبار قول میدهم با نوشته هایی مداوم تر مغز خودم رو بخورم ).

    خوب رمضان هم اومد و من از خودم یک سؤال دارم نسبت به پارسال چقدر تغییر کردم؟

     مضمون حدیثی از پیامبر((ص))(که یک خورده اش یادم مانده.):

    دربهای آسمان در شب اول ماه رمضان باز می شوند و تا آخر ما مبارک رمضان بسته نمی شوند.

    خوب اینها رو برای شب سوم ماه رمضان داشته باشید تا مطلبی در خور این ماه و هدف نهایی این وبلاگ پیدا کنم و بنویسم.

    التماس دعای همیشگی

    خدا کند که بیایی

    یا خق

     


    افتخار دادند( )

  • زندگی با نام تو........
    نویسنده: اشک شنبه 85/9/18 ساعت 6:1 عصر

    به نام داور برحق
     
    سلام امروز بدون هیچ مقدمه ای می خواهم براتون بنویسم .
     
    بگذار پرندگان در نام تو زندگی کنند و باران بر حرفهایم ببارد .
    بدون تو زندگی دهلیزی تاریک و طولانی است .
    تو را می سرایم مثل هر روز ، شیرین تر از انگورهایی که سر بر
    ستاره می سایند. از سرودن تو هرگز سیر نمی شوم .
    من گرسنه نگاه توأم .
    دوست دارم حتی برای یک لحظه ساکن مجمع الجزایر قلب تو باشم .
    هر شب نشانیت را از ما ه می پرسم ؛
    می گوید: تو در کلبه ای زندگی می کنی که از عشق و شبنم و آذرخش ساخته شده است .
    می گوید :همه آنها که مسافر صبح اند ، را خانه تو را می دانند.
    هر شب به یاد ستاره ای می افتم که در کودکی من ، بر شاخه درخت
    حیاطمان ، بدل به میوه ای ناب می شد که عطر تو را داشت .
    بگذار جهان را در آغوش بگیرم و در کنار عطر تو به ایستم و آواز بخوانم .
    بارانها را درآغوش بفشارم و همراه رودخانه ها به سوی تو بیایم .
    بیا در چشمان باران خورده من بنشین
    بیا در قلب نقره ای من بنشین
    من خویشاوند یاسم ، برادر زاده بهار ، که اگر چه د زمستان به دنیا آمده ام ،
    شبیه شکوفه های سیبم.
    کلبه ای را که نفس تو در آن زندگی می کند ، دوست دارم . وبه درختانی
    که هر صبح و شب تو را می بینند ، عشق می ورزم . یک روز همه چیز
    تمام می شود ، جز چشمان تو .
                                                                                                                 خدا کند که بیایی

    افتخار دادند( )

  • باور کن(1)
    نویسنده: اشک دوشنبه 85/8/22 ساعت 7:17 عصر

    به نام او که هر چه داریم از اوست
    قسم اسبهائی که نفسشان به شمارش افتاده است. جزء 30
    سلام !!!!
    بعد از یک غیبت طولانی دو ماهه ونامردی همکارانم (اشک لیلی و یاس)
    چون توی این مدت قرار بود اونها آپ دیت بکنند ولی این کار نکردنند.....!!!!! .
    این هم یادداشت امروز که هیچ ربطی به مطالبه قبلی نداره ؛ راستی در رابطه به مطلب قبلی و ادامه اون و جواب رئیس جمهور مطالبی رو در آینده خواهم نوشت
    باور کن
    ایستاده ای و بودن را نفس می کشی، آری همان وقت که اسطوره
    ذهنت آرام به سوی تباهی می رود، همان جا که تو سطر آغاز افسانه ها
    می شوی،همان جا که در ادراک خاطراتی تلخ معلق می مانی، یک نفر
    شاید یک عاشق همچنان به انتظار توست، شاید هنوز هم دلی برای
    نگاهت می تپد.پس چرا همچنان در هجوم خاطرات تلخ محصور مانده ای؟
    و آن زمان که در اوج یاس و نومیدی در کلبه خاک گرفته و قدیمی ذهنت
    "گذشتن ها" را معنا می کنی آرام به بوم هزار رنگ خاطرات شیرین و
    مهربانی سرکش از شعله های جنون بیندیش.
    پس چرا هیچ گاه سعی نمی کنی تو ویران کننده دیوارهای کاه گلی غرور
    باشی، چرا هیچ گاه سعی نمی کنی پشت حصارهای سکوت را هم ببینی.
    باور کن آنجا، آن سوتردیوارهای کاه گلی غرور ، درست پشت حصارهای
    کاغذی سکوت دنیای روشنی است، پر از اقاقی هایی که به دنبال یاس

    می دوند، باور کن آسمان آنجا مثل آسمان "هرکجا" نیست،و رود هایش
    برای عبور اجازه نمی خواهند،
    باور کن آنجا عاشقی چشم انتظار توست.
     
    باور کنید ماه حسود نیست ستاره های حسود پشت سرش
    صفحه گذاشته اند
    خدا کند که بیایید
    یا حق

    افتخار دادند( )

  • نامه ای به رییس جمهور
    نویسنده: اشک سه شنبه 85/5/31 ساعت 1:22 عصر

    بسم رب شهداء وصدیقین

    مسلما آنچه به وعده داده میشود،تحقق می یابد  (آیه هفت ، سوره مرسلات)

    « ای شما که شب بچه هایتان را می بوسید.....

    آیا بسیار وعده ندادید و بسیار سرگرم بازیهای سیاسی نشده اید

    وای بر شما ...... . وای بر شما ...... . »

    بشنوید ای کران و کوران ،چه فایده به گوش کر،آخه  کسی ندا نمی زند. فریادهای دختر بچه ای فلسطینی در کنار جسم به اوج رسیده پدرش،مولا جان این ناله های  غریبانه و مظلومانه این دخترک کافی نیست ، خیال ظهور ندارین مولا " می دونم هنوز پرده گناه رو از دلم کنار نزده ام " ولی آخه این دختر چرا قربانی بازی های سیاسی بزرگان باید بشود.

    چه فایده خدایا با تو و آخرین ستاره کهکشان ولایت مجبورم حرف بزنم:

     

    الا که نور خدائی           خدا کند که بیایی

    **************************

    حرفی دارم با رئیس جمهور این مملکت(خب باز هم حرف سیاسی ؛ممکن وبلاگت بسته شه ها .... .)

    ترویج فرهنگ عفاف ،نیاز امروز جامعه ما ..... .

    حرفهای مهندس جوانی فراغ التحصیل از دانشگاه علم وصنعت :

    سال 75 برای انجام کاری به دانشگاه رفتم،نزدیکی های دانشگاه متوجه شدم عدهای از خانمها از درون کیف خود چادر در آورده و سر می کنند ....

    تا اینکه چندی پیش برای دیدن یکی از استادان به دانشگاه رفتم ، این بار خانم ها ی چادری به دانشگاه که نزدیک می شوند چادرشان را جمع می کنند و در کیف می گذارند.

    چرا بد حجابی ؟

    -         نقش بیگانان

    -         بد حجابی بدون منطق

    -         سوء استفاده از حس زنانه

    -         اشرافیگری

    -         .................... .

    این ها فقط گوشه ای دلایل است ، اما آقای رئیس جمهور منتخب من، کشوری که داعیه"  کشور مطلوب امام زمان (عج)" را دارد باید بهتر از این باشد.

    خدایا اون روزی رو نیاورد که که ما شرمنده خون سید الشهدا(ع) و شهدای پاک این مملکت و امام زمان(عج) باشیم .

    آقای رئیس جمهور منتخب من چرخ های اقتصادی مملکت (مخصوصا بعد از اصلا حیه های رهبری ) تقریبا به راه افتاده خواهش می کنم یک فکری به وضع فرهنگی اجتمایی مملکت بکنید.

     

    تقدیم به امام عصر(عج)

     

    دل مستمند ای جان به لبت نیازدارد

    به هوای دیدن  تو هوس حجاز دارد

     

    خدا کند که بیایی

    یا حق


    افتخار دادند( )

  • انتظار انتظار انتظار ..... .(3)
    نویسنده: اشک یکشنبه 85/4/25 ساعت 2:52 عصر

    به نام خدای متعال

    السلام علیک یا فاطمه الزهرا (س)

    ن وقلم وسوگند به آنچه می نویسد

    سلام

    نامه ای به امام عصر(عج)

    با اجازه ی  شهید سیده.ر.س                                              شنبه 23/9/64

     

    این معز الاولیاء ومذل الاعداء؟

    کجایی مولای من؟کجایی آرام قلبم؟

    درد فراق را چگونه میتوان بازگو کردن؟جگر سوخته ازغم هجران را چگونه  می توان التیام بخشیدن؟ تا کی درد هجران به دل بکشیم؟تا کی آرزوی دیدارت را در سر بپرورانیم؟ای خورشید در خشان!ای ماه تابان! تا کی از درد دوریت بگریم؟تا کی سر گشته و پریشان باشم؟ تا کی از هر کوی و برزن سراغت را بگیریم؟

    متی احار فیک یا مولای ؟ مولا جان! دیدگان گریان است و خار فراق چشمانم را می آزارد آیا راهی هست دیدارت کنم ؟انتظار  روزی را می کشم که بیایی و دوستان و عاشقانت گرداگردت را بگیرند ،روزی که با آمدنت دوستانت را عزت و بزرگی می بخشی  و در آن روز دشمنانت به خاک ذلت و خواری می افتند .بیا و ببین که در چه عصری زندگی می کنیم . هر جا از ظلم و بیداد فغان می کند و کسی نیست که دادمان را بگیرد و حقمان را بستاند. مو لا جان ! عاشقانت در انتظارند. دیدگانشان اشکبار است .دلها یشان در ناک و جگر هایشان از غم فراق تو سوزان است،بیا و از غم فراق تو سوزان است،بیا و از سر چشمه های پر ابت سیر آبمان کن،بیا و عطش قلبمان را بنشان. بیا تا دیدگانم روشن وبینا گردد ،خود می دانی که در درونم چه میگذرد ،خود می دانی که دلم آرام و قرار ندارد ،ناله و زاریم را بشنو واشکهایم  را ببین که به استقبالت می آیند،جسمم را خاک پایت می کنم و با اشکهایم راهت را هموار؛ تا بیایی.

    ای غایت آمال من ! ای نور دیدگانم !آیا انتظارم را سر انجامی  خواهد بود؟آیا چهره سیاه و شرمندهام با وجهۀ نورانیت روشن خواهد گشت؟ به این فکر من کنم که آیا روزی دعایم مستجاب خواهد شد و آرزویم بر آورده خواهد گشت؟اصلاً نمی دانم لیاقت و سعادت چنین آرزویی را دارم یا اینکه تمامی آنها را بگور خواهم برد؟ شاید هم چنین باشد ،دلم می خواهد در رکاب تو قرار گیرم و از اصحاب یاری کننده ات باشم.

    آقا جان !به خدا عاشق دیدار رویت هستم بخدا دیدار روی تو نیمی از هدفم از شرکت در دعای توسل است؛ اما شاید هنوز تورا  نشناخته و درکت نکرده ام  اما بک دلباخته هستم و می  دانم تا آن  حد عاشقت هستم که آرزو می کنم قبل از اینکه بمیرم لا اقل در خوابت ببینم، آری در خواب ؛ چون در بیداری ،دیدن روی تو سعادت من نیست.ای کاش فقط یک لحظه در خواب ببینمت،فقط یک لحظه ... .

    ای سرور من! چیزی ندارم که به استقبالت بفرستم تنها چیزی که می توانم نثارت  کنم، قلب سوزان و منتظرم و اشکهای روانم ؛ بپذیر !بپذیر!

    "به چه مشغول کنم دیده و دل را که مدام

    دل تو را می طلبد،دیده تو را می جوید"

    "هجران تو سخت است مرا

    وصلت چرا ناید مرا؟"

    خدا کند که بیایی

    یا حق


    افتخار دادند( )

  • روز زن
    نویسنده: اشک یکشنبه 85/4/25 ساعت 2:47 عصر

    به نام خدای متعال

    السلام علیک یا فاطمه الزهرا (س)

    ن وقلم و سوگند به آنچه می نویسد

     

    غربت                                                                         (سهراب سپهری)

    ماه بالای سر آبادی است

    اهل آبادی در خواب

    روی این مهتابی ، خشت غربت را می بوییم

    باغ همسایه چرا غش روشن

    من چرا غم خاموش

    ماه تابیده به بشقاب خیار، به لب کوزه آب.

     

    سلام

    دفاعیه

     با دو تا آپدیت آمدیم این صفحه و صفحه بالا تر(نامه ای به امام عصر(عج)).

    بابا چه عجب این وبلاگ مجنون هم تکون خورد ،آفتاب از کدوم طرف در اومده، شاید هم کسی منتظر من نبوده شاید هیچ وقت کسی منتظر نبوده تا مطالب بی معنی و بی سر ته تورو بخونه.

    با با، صبر کنید منم می خواهم حرف بزنم از خودم دفاع کنم، خوب یاس نویسنده و همکار جدید من بد قولی کرده ،قرار این دو تا مناسبت آخری رو اون انجام بده ولی نداده ،ولی من می خواهم از این به بعد حرف بزنم من اشک مجنونم باید حرف بزنم ولی از این به بعد. ان شاء ا... سر هرماه شمـــا عــزیزان رو ملاقات می کنم.(اوه چقدر از خودم تعریف کردم ،اوه چقدر من، من کردم)

    یک مژده دیگه ما بی معرفت نیستم به دوستان عزیز سر زدیم و لینک تمام کسانی که در خواست لینک دادن ،یک لینک اختصاص دادیم.(اون گوشه رو نگاه کنید...)

    تبریکات

    خجسته میلاد حضرت زهرا(س) و روز مادر و زن (قابل توجه آقایون)  رو به همه زنان مسلمان جهان تبریک می گوییم.

    حرف سیاسی

    ای اسراییل و امریکای جهان خور دست از ممالک اسلامی بردارید که ،اقامون که بیاد اثری از شما نخواهد بود،ای تمام مشرکان دنیا شما رو به اسلام دعوت     می کنیم.مولایم امام زمان(عج)خودت از ملت مظلوم فلسطین و شیعیان لبنان و عراق محافظت کن به دبیر کل سازمان ملل و بقیه .... ،که هیچ امیدی نیست.

    (حرف سیاسی از خودت در کردی وبلاگت رو تخته وکنن)

    خدا کند که بیایی

    یا حق


    افتخار دادند( )

  • از بدو تولد
    نویسنده: اشک پنج شنبه 85/2/14 ساعت 8:19 عصر

    به نام خالق زیبایی .

    سلام

    این آپدیت قرار بود یاس باشه ولی مطالب ایشون آماده نبود بنابراین من آپدیت کردم، امروز سر رشته مطالبم فرق میکنه مثل همیشه نیست.

    از بدو تولد موفق بودم، وگرنه پام به این دنیا نمی رسید.ازهمون اول کم نیاوردم، با ضربه دکترچنان گریه ای کردم که فهمید جواب، های،هوی است. هیچ وقت نذاشتم هیچ چیزشکستم بدهد،پی درپی شیر می خوردم وبه درد دلم توجه نمی کردم!این شد که وقتی به مدرسه رفتم ازهم سن وسالهای خودم بلندتر بودم وهمه ازم حساب می بردند.

    هیچ وقت درس نمی خوندم،هروقت نوبت من می شد که برم پای تخته زنگ می خورد،هرصفحه ای ازکتاب رو باز می کردم جواب سوالی بودکه معلمم از من می پرسید. این بود که سال سوم،چهارم دبیرستان که بودم،معلمم که من را نابغه می دانست منو فرستاد المپیاد ریاضی!

    تو المپاد مدال طلا بردم!آخه ورقه من گم شده بود و یکی از ورقه ها بی اسم بود منم گفتم یادم رفته بود اسممو بنویسم!

    بدون کنکور وارد دانشگاه شدم هنوز یک ترم نگذشته بود که توی راهروی دانشگاه یه دسته عینک پیداکردم،اومدم بشکنمش که خانمی سراسیمه خودش رو به من رسوند وازاین که دسته عینکش رو پیدا کرده بودم حسابی تشکرکرد و گفت: نیازی به صاف کردنش نیست زحمت نکشید این شد که هر وقت چیزی از زمین برمی داشتم،یهوجلوم سبزمی شد واز این که گمشده اش را پیدا کرده بودم حسابی تشکرمی کرد.

    بعدا توی دانشگاه پیچید دختررئیس دانشگاه،عاشق ناجی اش شده ،تازه فهمیدم که اون دختر کیه واون ناجی کیه!!

    یک روزکه برای روز معلم برای یکی ازاستادام گل برده بودم یکی از بچه ها دسته گلم رو ازپنجره شوت کرد بیرون،منم سرک کشیدم ببینم کجاست که دیدم افتاده توبغل اون دختره خلا صه این شد ماجرای خواستگاری ما.......

    امیدوارم این برای تموم آقا پسرهای محترم اتفاق بیفته.... .

    والان هم استاد شمام! کسی سوالی نداره؟؟

    برگرفته ای ازمجله موفقیت

    مثل همیشه خدا کند که بیایی

    یا حق.... .


    افتخار دادند( )

    <      1   2   3   4      >