سکوتت زيباست اما گاهي اين سکوت انقدر طولاني مي شود
که تصور مي کنم ديگر نيستي تا جوابم را بدهي کاش مي تونستم دستانت را
لمس کنم و صدايت را بي انکه چيزي بگويي بشنوم کاش مي تونستم
عشقت را از نگاهت بخوانم .
کاش..
اگر مي دانستي که صدايت نوازشگر روحم است شايد اينقدر حبسش
نمي کردي
کاش مي دانستي اما نمي داني
نمي داني که اکنون چقدر به تو محتاجم و حالا دارم به جاي خاليت مي
نگرم و غرق در خيالات با تو بودن مي شوم وبه جاي ارام گرفتن بيشتر از
پيش غمگين تر مي شوم . اشکهايم سرازير مي شود و مسير هر روزه
شان را طي مي کنند .
نمي دانم چه بگويم شايد گفتن ديگر سودي نداشته باشد . ولي
بدان که صدايت بسيار زيباتر از سکوتت است اي بهترينم ، اما افسوس که
نمي داني و نمي خواهي ، شايد باز هم بايد عادت کرد.
؟؟؟